وبلاگ رسمی دهیاری معدن سنگرود
وبلاگ رسمی دهیاری معدن سنگرود
شرح فعالیتهای دهیاری معدن سنگرود


به ایمان نرسیده است و غم عشق به پایان نرسیده است؟بگوحافظ دل خسته زشیراز بیاید بنویسد.که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گم گشته به کنعان نرسیده است؟چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است ؟دل عشق ترک خورده.گل زخم نمک خورده؛زمین مرده،زمین مرده.خداوندا گواه است.دلم چشم به راه است ودر حسرت یک پلک نگاه است.ولی حیف نصیبم فقط آه است وهمین آه خدا یا برسد کاش به جایی،برسد کاش صدایم به صدایی.....
عصراین جمعه ی دلگیر؛وجود توکنار دل هر بیدل آشفته شود حس توکجایی گل نرگس؟ به خدا آه نفس های غریب توکه آغشته به حزنی است زجنس غم وماتم؛زده آتش به دل آدم وعالم.مگراین روزو شب رنگ شفق یافته در سوگ کدامین غم عظمی به تنت رخت عزاکرده ای ای عشق مجسم که به جای نم شبنم بچکد خون جگرازعمق نگاهت؛نکندباز شده ماه محرم که چنین میزندآتش به دل فاطمه آهت.به فدای نخ آن شال سیاهت.به فدای رخت ایماه!بیا.صاحب این بیرق واین پرچم واین مجلس واین روضه واین بزم تویی آجرک الله....
عزیز دو جهان،یوسف در چاه، دلم سوخته از آه نفس های غریبت.دل من بال کبوترشده،خاکستر پرپرشده،همراه نسیم سحری روی پرفطرس معراج نفس گشته هوایی.وسپس رفته به اقلیم رهایی....

 

 

به همان صحن وسرابی که شما زائر آنی خلاصه شود آیا که مرا به همراه خودت ،زیر رکابت ببری تا بشوم کرب وبلایی..به خدا در هوس دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد ،نگهم خواب ندارد، قلمم گوشه ی دفتر غزل ناب ندارد،
شب من روزن مهتاب ندارد.همه گویند به انگشت اشاره:مگراین عاشق دلسوخته ارباب ندارد...؟؟
تو کجایی...؟تو کجایی شده ام باز هوایی شده ام بازهوایی...گریه کن؛گریه وخون،گریه کن آری که هر آن مرثیه را خلق شنیده است  شمادیده ای آن را و اگرطاقتتان هست کنون من نفسی روضه زمقتل بنویسم ،و خودت نیز مدد کن که قلم در کف من همچوعسادریدموسی بشودچون تپش موج مصیبات بلنداست:به گستردگی ساحل نیل ...واین.بحر طویل است.وببخشید اگر این مخمل خون بر تن تب دار حروف است ، که این روضه ی مکشوف لهوف است...
عطش بر لب عطشان لغات است  صدای تپش سطر به سطرش همگی موج مزن  آب فرات است . وارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است؛ ولی حیف که ارباب((قتیل العبرات)) است.ولی حیف که ارباب
((اسیر الکربات)) است ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین ابن علی تشنه ی یار است وزنی محو تماشاست زبالای بلندی..

 

 

الف قامت اودال وهمه هستی او در کف گودال وسپس آه که (( الشمر 55)) خدایا چه بگویم. که((شکستند سبو را وبریدند)) دلت تاب ندارد؛ به خدا با خبرم.میگذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی،تو خودت کرب وبلایی.

 

 

قسمت میده آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی... تو کجایی.

 

سید حمید رضا برقعی


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






نوشته شده در تاريخ سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:, توسط رضا سمیع پور